۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

بارور

داستان ِ مرگ داستان ِ گريز ما نيست
اگر آخرين سرود فرياد ِ درد باشد به زير شلاق وهن
باز هم ما هم پيمانان ِ آفتابيم
آفتابي كه عبورش از خاك زندگي مي آفريند
و رويش ِ جوانه هاي عاشق
كه تعهد سوخته گان را به باد نمي دهند
هر بار كه شعله ها پيكرشان را به بيداد مي سپارند
ديوانه وار تر سر بر مي كشند
براي روز ِ انتقام

۱ نظر: