۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

به پاس ِ میلاد ِ رفیقی که هست حتی وقتی که نیست

.

امروز به جان ِ جهان گره خورده ای

اما

میلاد ِ تو تا دم ِ این ثانیه های ساکن بارها تکرار گشته

در فاصله ی فصل های آشنایی

با نگاهی نو

با عشقی نو

با رنجی نو

.

بر فراز ِ حضیض ِ موج

تکیه کرده بر شناخت

هرچند ناممکن

هرچند سخت

گاهی تنها و گاهی دست در دست ما

بالا گرفته ای و خوانده ای

سازبرشانه ها و قلم درمشت

برای من

برای گل های دلت

برای ماهی ها

برای متولدین ِ دی ماه

و برای هرکه گوش ِ جانش می شنود

.

به نوازشی گرم

تو امروز ِ سرد ِ جهان را رنگ آمیزی کرده ای

دنیای خاکستری من

به رنگ ِ سرخ ِ حضور تو

18 روز گذشته از تابستان

به گونه ی دیگر زندگی آغاز کرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر