به پاس ِ میلاد ِ رفیقی که هست حتی وقتی که نیست
.
امروز به جان ِ جهان گره خورده ای
اما
میلاد ِ تو تا دم ِ این ثانیه های ساکن بارها تکرار گشته
در فاصله ی فصل های آشنایی
با نگاهی نو
با عشقی نو
با رنجی نو
.
بر فراز ِ حضیض ِ موج
تکیه کرده بر شناخت
هرچند ناممکن
هرچند سخت
گاهی تنها و گاهی دست در دست ما
بالا گرفته ای و خوانده ای
سازبرشانه ها و قلم درمشت
برای من
برای گل های دلت
برای ماهی ها
برای متولدین ِ دی ماه
و برای هرکه گوش ِ جانش می شنود
.
به نوازشی گرم
تو امروز ِ سرد ِ جهان را رنگ آمیزی کرده ای
دنیای خاکستری من
به رنگ ِ سرخ ِ حضور تو
18 روز گذشته از تابستان
به گونه ی دیگر زندگی آغاز کرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر