۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

هم اتاقی

اینجا کسی هست که مدام می گوید کم-اش کن
کسی از بی شمار کسان
که عریان ترین فریاد را هم نمی شنود
حتی اگر هر شب
تماشا کند به دار افکنده شدنم را
همان که یکی از پرچم های سه رنگ الله را بالای سرش آویزان کرده
برای آنکه راحت بخوابد
و
در رویای کودکانه اش هر بار،بیداری بی خدای مرا...نفرین کند
منی که در دهشتناکترین لحظات تنهای ام
جز انسانی
که هم اوست
هیچ گمان دیگری را
در آغوش نکشیده،آرام نگرفته ام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر